کد خبر : 164
زمان انتشار : 1403/09/28 |
همینی که هست !
و بغض رئیس جمهور راه سخنرانی‌اش را بست...

همینی که هست !

همیشه دیدن گریه‌ی مردان برای همه ناراحت‌کننده است، گویی مرد برای گريستن آفریده نشده؛ اما... اما این روزها مردهای زیادی در تنگنای معیشت و درآمد؛ خرد می‌شوند، می‌شکنند و می‌گریند.

 یادداشتی از عشرت کراری؛

مسعود پزشکیان در همایش بین‌المللی «خانواده، آینده و پیوندهای پایدار»، هنگام آغاز سخنرانی‌اش، با نمایش عکسی از جمع خانواده‌اش در کنار همسر مرحومه‌اش، تحت تاثیر قرار گرفت و نتوانست سخنرانی کند؛ با مکث‌های طولانی و فرو بردن بغض سرانجام گفت:
«خب اجازه بدید من حرف نزنم...
خیلی سخته...
همین که هست...»

او با ذکر این جملات تریبون را ترک کرد و شرکت‌کنندگان با اهداء صلوات او را همراهی کردند اما بغض پزشکیان تلخ‌تر و سنگین‌تر از این حرف‌ها بود؛ گویا به دریای متلاطمی از خاطره‌های تلخ و شیرین پرتاب شده باشد... در لحظاتی کوتاه؛ می‌شد حس کرد که او در آن ثانیه‌ها دارد به تخته‌پاره‌‌ی خاطرات چنگ می‌‌زند و روی تکان‌های مهیب این دریای مواج شناور است؛ اما خلاص نشد و غریق کشش‌های خاطرات سهمگین شد. رئیس جمهوری اسلامی ایران، نتوانست احساساتش را کنترل کند، رفت و کنار دخترش نشست و بغضش شکست؛ او گریست و دیگران هم...

■این که رئیس‌‌جمهورمان این‌قدر احساساتی و رقیق‌القلب است، خوب تلقی می‌شود یا نه؟

همیشه دیدن گریه‌ی مردان برای همه ناراحت‌کننده است، گویی مرد برای گريستن آفریده نشده؛
اما... اما این روزها مردهای زیادی در تنگنای معیشت و درآمد؛ خرد می‌شوند، می‌شکنند و می‌گریند.

مردهایی که برای تامین هزینه‌های درمان بیماری همسرانشان، از خودروی زیرپا تا خانه و حتی محل کسب درآمدشان را می‌فروشند؛ تا شرمنده از بار مسئولیت بیرون نیایند؛ مردهایی که برای تامین داروهای گران‌قیمت بیماران خود، گاه چنان عاجز و دردمند می‌شوند که دست به هر کار محیرالعقولی می‌زنند. حالا آنهایی که به‌جهت بی‌پولی و فقر، عزیزانشان را از دست دادند چقدر تحمل زندگی برایشان سخت است؟ آنها هم مثل شما نمی‌توانند حرف بزنند، آقای رئیس‌جمهور !  نمی‌توانند...

 این روزها نه تنها مردان که زنان و فرزندان زیادی نیز، محتاجند به چند شیفت کار کردن؛ تا از پس مخارجی که به هیچ وجه با دخلشان هماهنگی ندارد، بربیایند...

آقای رئیس جمهورِ مهربان !
خداراشکر که شما این‌همه با عواطف عمیق انسانی عجین هستید؛ حالا بیشتر درک خواهید کرد مردم این مملکت را که مثل خود شما، درگیر چه احساسات جریحه‌داری هستند؛ شاید فقط نوعش فرق دارد اما به‌هر حال حجم معتنابهی از درگیری‌های عاطفی، دارد از غرور و هیبت، از انگیزه و امید و از سربلندی و خوشحالیِ مردان و زنان وطن می‌کاهد...

کنترل این مردم زخم‌خورده و غم‌دیده _که بخش قابل‌توجهی از دردهای بی‌درمانشان در اثر بحران‌های اجتماعی_ سیاسی عدیده‌ای که سال‌هاست به ایرانمان تحمیل شده_ حتما کار دشواری است؛ اما باید حل مسائل ملت در اولویت باشد.

کنترل این عواطف مخدوش، حتما بر گُرده‌ی یکایک دولتمردان و مسئولانی است که بابت مسئولیتی که گرفتند، از حقوق و امتیازات ویژه و بسیار خاصی بهره‌مندند؛ کسانی‌که به لطف همین مردم که مثلا ولی‌نعمتان آنهایند، از نردبان قدرت بالا می‌روند که گاهی حق دارند آن پایین را که نگاه می‌کنند، ریز ببینند یا اصلا نبینند !

آقای مسعود پزشکیان ! شما سال‌ها نماینده‌ی همین مردم بودید که برای نان شب اشک ریختند، برای اشتغال فرزندان درس‌خوانده‌شان التماس کردند، برای یک وام ناچیز هزاران بار شکستند... 

بله، شما بهتر از ما می‌دانی،
مردم ما (منهای اهالی زر و زور) مدت‌هاست که بسیار سخت و تلخ زندگی می‌کنند...

حالا هنوز اوایل راه ریاست شماست؛ بیایید زندگی را برای مردم بردبارتان قدری آسان کنید؛ ذائقه مردم بزرگ ایران بدجور تلخ است؛ لااقل بخواهید تا کمی شیرینش کنید!

لینک کپی شد
ارسال نظرات
یادداشت