به گزارش سایت تفکر؛ عشرت کراری نوشت:
درست روبهروی من مینشست؛ خانمی با وقار و البته کمی پر رمز و راز.
سالهایی که در ایرنا کار میکردم و در واحد پژوهش بودم؛ با خانم قديري جاوید آشنا شده بودم.
زنی زیبا، قدبلند، متین، آرام و در عین حال کاربلد و حرفهای.
یک روز در میان سر کار میآمد و همیشه دوست داشتم در موردش بدانم؛ خانم پیچیدهای بود و کسی اطلاعات چندانی از وی نداشت.
آنقدر وزانت این همکارم دلچسب بود که روزهای شیفتش، حتما باهم سلامعلیک داشتیم و گاهی به بهانههایی از او سوالهایی در مورد گزارشهایم میپرسیدم.
یک روز خانم جاوید صدایم کرد و یکی از شعرهایم را نشانم داد
گفت از این شعرتان بسیار خوشم آمده و خواست که از آن استفاده کند؛ من خوشحال شدم و استقبال کردم... [کتاب شعرم را چند وقت قبلتر، برایش امضا کرده بودم و به او هدیه داده بودم]
امروز این خبر مرا در بهت و شوکی عمیق فرو برد:
منصوره قدیری خبرنگار ایرنا توسط همسرش و با ضربات دمبل به قتل رسید !
ساعتی پیش یکی از همکاران قدیمیام در ایرنا با من تماس گرفت؛ در حالیکه پریشان بود، در مورد جزئیات آن به من گفت... گفت که شنبه سر کار نیامده بود و یکی از همکاران نگرانش شد و با خواهرش تماس گرفت؛ خواهرش پیگیر ماجرا شد و با استمداد از پلیس، متوجه جسدش در منزل شدند؛ خانم قدیری یک فرزند هم دارد...
نمیدانم چرا نمیتوانم اینگونه کشتهشدن توسط همسر را باور کنم...
فردا، روشنتر از امروز خواهد بود
یلدا یعنی مکث. یعنی برای چند ساعت، دویدنهای روزمره را کنار بگذاریم و فقط «باشیم». کنار خانواده، کنار دوستان، کنار آدمهایی که حضورشان، حتی بیحرف، دل را آرام میکند. این شب به ما یاد میدهد که گرما همیشه از آتش نمیآید؛ گاهی یک نگاه، یک لبخند، یا یک خاطرهی مشترک، از هر بخاریای گرمتر است.
چیزی بیش از حسرت
در بررسی و تحقیق میدانی از بازار میوه، آجیل و شیرینی، به قیمتهایی بسیار گران رسیدیم که خارج از دسترس بسیاری از خانوارها قرار دارد؛ پس بیم آن میرود که شهروندان بسیاری، نتوانند چیزی به جز آه و حسرت، به خانه ببرند و همین انگیزه آنان را برای دورهمی یلدایی میکُشد؛ یلدایی که برای خانواده ایرانی، بسیار دور از خورشید رقم خواهد خورد.
عذاب وجدان در حمام
دوش آب گرم بعد از یک روز کاری که عبور از خیابان، هیاهو و شلوغیهایش کلی رنگ و روی آدم را(پس از تخریب خاموشِ ریهها) سیاه میکند، چه اتفاق خوشایندیست. تصور کنید که این دلخوشی محبوب را ناگهان یا حتی یواشیواش از دست بدهیم! چه حسی به ما دست میدهد ؟