یادداشت اختصاصی «پدرام نقوی» نوجوانِ خوشذوق برای «تفکر» در پیوند با شب یلدا؛
فردا، روشنتر از امروز خواهد بود
یلدا یعنی مکث. یعنی برای چند ساعت، دویدنهای روزمره را کنار بگذاریم و فقط «باشیم». کنار خانواده، کنار دوستان، کنار آدمهایی که حضورشان، حتی بیحرف، دل را آرام میکند. این شب به ما یاد میدهد که گرما همیشه از آتش نمیآید؛ گاهی یک نگاه، یک لبخند، یا یک خاطرهی مشترک، از هر بخاریای گرمتر است.
به گزارش تفکر، شب یلدا، بلندترین شب سال است؛ شبی که تاریکی تا مرز خستگی پیش میرود و درست همانجا، وعدهی تولد دوبارهی نور داده میشود. یلدا فقط یک شب سرد زمستانی نیست، روایت صبر است؛ روایت ایستادن در دل تاریکی با این ایمان که فردا، روشنتر از امروز خواهد بود.
در این شب، خانهها شکل دیگری میگیرند. فرشها گرمتر به نظر میرسند، دیوارها صمیمیتر نفس میکشند و صدای خندهها با صدای ترک خوردن دانههای انار درهم میآمیزد. سفرهی یلدا فقط از هندوانه و انار و آجیل پر نشده؛ پر است از خاطره، از انتظار، از دستهایی که کنار هم دراز میشوند تا سهمی از شادی ببرند.
در این شب، خانهها بوی قصه میگیرند. قصههایی که مثل نخ نامرئی، نسلها را به هم گره میزند. قصهی زمستانهای قدیم، شبهای بیبرق، دورهمیهای ساده اما پررنگ. بزرگترها از خاطرهها میگویند، کوچکترها گوش میدهند و زمان، برای چند ساعت، مهربانتر قدم برمیدارد.
فال حافظ که گرفته میشود، سکوت کوتاهی همهجا را میگیرد؛ بعد صدای شعر، مثل چراغ کوچکی در دل شب روشن میشود و هرکس معنای خودش را از آن بیرون میکشد.
یلدا یعنی مکث. یعنی برای چند ساعت، دویدنهای روزمره را کنار بگذاریم و فقط «باشیم». کنار خانواده، کنار دوستان، کنار آدمهایی که حضورشان، حتی بیحرف، دل را آرام میکند. این شب به ما یاد میدهد که گرما همیشه از آتش نمیآید؛ گاهی یک نگاه، یک لبخند، یا یک خاطرهی مشترک، از هر بخاریای گرمتر است.
و وقتی یلدا تمام میشود، چیزی بیشتر از یک شب پشت سر گذاشتهایم. انگار با هم از یک تاریکی عبور کردهایم و حالا آمادهایم تا روزهای بلندتر را باور کنیم. یلدا یادمان میآورد که هیچ شبی، هرچقدر هم طولانی، ماندگار نیست و نور همیشه راهش را پیدا میکند.
شب یلدا، شب قد کشیدنِ تاریکی تا آخرین نفس است؛ شبی که بعدش نور آرامآرام برمیگردد و روزها نفس تازه میکنند. یلدا فقط یک تاریخ روی تقویم نیست، یک قرار قدیمی است میان آدمها، انارها، هندوانهها و خندههایی که دور سفره مینشینند و دلها را گرم میکنند.
یلدا یعنی با هم بودن، حتی اگر ساده و بیتکلف. یعنی کنار هم نشستن و باور داشتن اینکه بعد از طولانیترین شب، روشنایی حتماً میآید.
فردا، روشنتر از امروز خواهد بود
یلدا یعنی مکث. یعنی برای چند ساعت، دویدنهای روزمره را کنار بگذاریم و فقط «باشیم». کنار خانواده، کنار دوستان، کنار آدمهایی که حضورشان، حتی بیحرف، دل را آرام میکند. این شب به ما یاد میدهد که گرما همیشه از آتش نمیآید؛ گاهی یک نگاه، یک لبخند، یا یک خاطرهی مشترک، از هر بخاریای گرمتر است.
چیزی بیش از حسرت
در بررسی و تحقیق میدانی از بازار میوه، آجیل و شیرینی، به قیمتهایی بسیار گران رسیدیم که خارج از دسترس بسیاری از خانوارها قرار دارد؛ پس بیم آن میرود که شهروندان بسیاری، نتوانند چیزی به جز آه و حسرت، به خانه ببرند و همین انگیزه آنان را برای دورهمی یلدایی میکُشد؛ یلدایی که برای خانواده ایرانی، بسیار دور از خورشید رقم خواهد خورد.
عذاب وجدان در حمام
دوش آب گرم بعد از یک روز کاری که عبور از خیابان، هیاهو و شلوغیهایش کلی رنگ و روی آدم را(پس از تخریب خاموشِ ریهها) سیاه میکند، چه اتفاق خوشایندیست. تصور کنید که این دلخوشی محبوب را ناگهان یا حتی یواشیواش از دست بدهیم! چه حسی به ما دست میدهد ؟