به گزارش تفکر،
خانهمان نزدیک راه آهن بود، دیگر به سر و صداهای گاه و بیگاه و لرزشهای چندباره خانه در طول روز، به جهت حرکت قطارها عادت کرده بودیم. مهمان اما اگر داشتیم، وقت عبور قطار یا با صدای سوت آن، میترسیدند. البته ترس هم داشت چون تکانهایش شبیه زلزله بود.
یک روز مشغول بازی بودیم در حیاط خانه که صدای سوت قطار به شکل ممتد و آزاردهنده کشیده شد؛ ناگهان قطار ایستاد؛ درست روبهروی خانه ما. من دویدم سمت ریل و ناگهان با صحنهای مواجه شدم که تلخی و توهمش تا امروز از ذهن و نظرم پاک نشد؛ یک سرباز که داشت از حریم راهآهن عبور میکرد در اثر برخورد با قطار، قطعهقطعه شده بود.
آدمها جمع شده بودند و پارچه میکشیدند روی قطعههای بدن آن سرباز جوان که هر کدام از اجزای بدنش یک طرف پرت شده بود. خیلیهایشان سکه میانداختند اطراف جسد تکهتکه شدهی آن جوان بدبخت؛ آفتاب تند، بهسرعت خونِ گرمِ روی ریل و سنگها را خشک کرده بود ...
دیدن این صحنه آنچنان شوکی به من تحمیل کرد که تا چند وقت، شبها میترسیدم بخوابم، تا مدتها غذا هم نميتوانستم بخورم. دیشب حادثه مشابهی در حوالی پادگان سوادکوه شمالی رخ داد که شبیه همین خاطره تلخ دوران کودکیام بود؛ باز هم یک سرباز وطن، یک استوار، آنجا در اثر برخورد با قطار متاسفانه قطعهقطعه شد.
طی این سالها تنها در همین شهرستان، کلی اتفاق مشابه همین تصادف، تکرار شده است. نمیدانم دلیل اینهمه سهلانگاری چیست؟ نبود حریم کافی، نزدیکی راهآهن با محل زندگی ساکنان این مناطق، امن نبودن مسیر یا چه؛ اما آنچه مهم است اینهمه سال یک حادثه بسیار خطرساز مدام تکرار میشود و فکری برای ایمنسازی حریم نمیشود تا چنین اتفاقهای تلخی رخ ندهد.
هرچند این حوادث حتی با ماشین هم چندین بار رخ داده و خودروها هنگام عبور از ریل، گیر میکردند و قطار از رویشان عبور میکرد؛ متاسفانه خانوادههای زیادی تاکنون داغدار اینگونه مصیبتها هستند.
جمعیت ساکن در حریم راهآهن و افرادی که به این مناطق ورود میکنند همواره در معرض خطر اند؛ ایمنی شهروندان باید با قوانین سفت و سخت، تضمین شود. حریم راهآهن نباید به کریدور مرگ تبدیل شود؛ هر چند تمام این سالها افراد زیادی قربانی بیقانونیها شدند و در اثر تصادف با قطار جان باختند.
انتظار میرود مسئولان ذیربط به این مساله و حواشی مبتلابه، تمرکز کنند و با کارشناسی دقیق و ارائه راهحلهای مناسب، برای جان افراد ارزش بیشتری قائل شوند.



تصاویر خبر
عذاب وجدان در حمام
دوش آب گرم بعد از یک روز کاری که عبور از خیابان، هیاهو و شلوغیهایش کلی رنگ و روی آدم را(پس از تخریب خاموشِ ریهها) سیاه میکند، چه اتفاق خوشایندیست. تصور کنید که این دلخوشی محبوب را ناگهان یا حتی یواشیواش از دست بدهیم! چه حسی به ما دست میدهد ؟
تشنهلب در هوای آلوده میمیریم
برای اینکه مخاطب این نوشتار متوجه عمق گرمایش جهانی و تغییرات اقلیم باشد لازم است یادآور شویم تا همین چند سال قبل، جنگلهای منطقه الیت در مرزنآباد چالوس در آبانماه زیر نیم متر برف مدفون بود اما طی هفتههای اخیر که اسیر حریق شد، نه تنها برف و بارانی در منطقه نباریده بود بلکه برگهای خشک گیاهان مانند یک انبار باروت عمل کرد و در خدمت گسترش آتش درآمد.
«ایلیوشین» در وقت اضافه
قبول کنیم ما میزبان شایستهای برای میراث جهانی یونسکو نبودیم؛ ما مدیریت بحران را فقط در جلسهها بلدیم؛ در عمل هیچی بلد نیستیم؛ ما پدافند غیر عامل _این سازمان بلندآوازه دولتی_ را برای چه داریم وقتی اینهمه در برابر بلایای طبیعی و غیر طبیعی آسیبپذیریم و اقدامها نیز در وقت اضافه و بدون هزینههای نابودکننده، منتج به نتیجه نمیشود؟