به گزارش تفکر،
تیغ تغییرات دارد از بناگوش فرمانداران و مدیران استانمان میگذرد، بریدن یا نبریدن؛ مساله این نیست! مساله مهم، وضعیت طبقه ضعیف و معمولی جامعه است که در شرایط کنونی، درگیر تبعات این جابجاییها خواهند شد.
باز مساله اصلی، کارآیی و بهدردبخور بودن مسئولان است؛ واقعا مردم نمیخواهند ببینند چه مسئولی الان وفاقمحور است و کدامیکی نیست، بلکه فکر آنها این است که نان را در خون بزنند بهتر است یا خشک ! قبض برق را ندارند بدهند بدتر است یا قبض گاز !
در این میان حالا اگر مسئولی در شهرستانی دارد خوب کار میکند و باب دل مردم، حتما صلاح جامعه و امور مردم در این تغییر نیست؛ یعنی اجباری نیست که حتما باید تمامی مسئولان از دم این تیغ بگذرند.
بهعنوان مثال چنانچه فرمانداران ساعی، باانگیزه و متعصب که پروژهها را در چند ماه یا چند سال گذشته پیگیری کردند و دارند به جاهایی میرسانند، بهتر است بدون استرس به کارشان ادامه دهند نه اینکه انرژیشان صرف این شود که قرار است کجا بروند و یا اصلا میمانند یا چه.
بیشک چنانچه این رویهی غلط که حتما و حتما چون فلان مسئول، مشی مدیریتیاش با فلانی همخوانی ندارد پس خداحافظ را، از ادبیات سیاسی و اجتماعی مازندران حذف کنیم، به بهشتی که چندیست، آتش بر سر و رویش میبارد، آبی نشانده خواهد شد؛ این بهشت دوباره سبز خواهد شد...
منطق حکم میکند شرایط جامعه از این که هست بدتر نشود و با سنجش افکار عمومی، بهرهگیری از تجربههای فعالان رسانه و نخبگان بیطرف، به سرانجام و اتمام هر چه سریعتر پروژههای نیمهتمام استان فکر شود؛ پروژههایی که تعدادشان بسیار زیاد است و احتمالا دهه فجر امسال، یک تعداد کلنگِ منتظر، قرار است به تعدادِ این نیمهتمامها، بیفزایند.
جامعه به اندازه کافی از تورم، نوسانهای بیحد، گرانیهای بیحساب و کتاب و به قول امروزیها ناترازیها ملتهب است؛ برخی تصمیمها در تغییرهای مدیریتی شاید به صلاح باشد، اما برخی تصمیمهای شتابزده یا تحتِ فشار، تبعات نامناسبی برای جامعه ایجاد میکند که هزینه خواهد تراشید.
بنابراین ایست! اینجا همانجاییست که باید با طمانینه و بسیار سنجیده از تمامی جهات، وارد عمل شد. امید آن میرود با تکیه بر تعهد، کارآمدی و تعصب مدیرانی که با انگیزه به کار و فعالیت برای گرهگشایی از مشکلات مردم مشغولاند، بیش از پیش دلگرم به کارشان شوند، بمانند و بسازند.